رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

رونیکا ضربان قلب مامان و بابا

اولین قدم نی نی به خونه

منتظر اومدن بابایی هستیم ......................... از دیشب خوابم نبرد همش جلوی پنجره بیمارستان بودم و بیرون رو  نگاه میکردم چقد دلم میخواست بابایی پیشم باشه..... وقتی رفتیم خونه بابایی واسه قدمهای دخمل کوچولمون یه گوسفند قربونی کرد و یه کم از خونشو زد رو پیشونیه دخملم.  اینم عکساش:   ...
16 آذر 1391

تولدددددددددددد رونیکا فرشته کوچولوی ما

نی نی کوچولو می خواد دنیا بیاد!!!!!!!!! اولین نی نی سزارینی بعداز افتتاح بیمارستان شهدای خلیج فارس بوشهر با خانم دکتر شهناز احمدی به سمت اتاق عمل حرکت کردیم خانم دکتر گفت که دخترت ربان این بیمارستان رو قیچی کرد، راستی دخملم  تو اتاق عمل با کلی آرایش رفته بودم . همین جوری که در حال حرف زدن با دکتر بودم ، یدفعهههههههههههههههههههههه یه صدای نااااااااااااااازی رو شنیدم اونم صدای گریه ی دخمل بوووود. فکر نمیکردم عمل جراحی شروع شده باشد . وووووووووای خدایا ممنونم ممنونم وقتی دیدمت بغض گلوموووووو گرفته بود .................... حس خیلی خوبی بود. اولین ثانیه هاااااااای مادر شدن . چه تجربه شیرینی.       اینم ع...
15 آذر 1391

دخمله یا پسل؟ ؟ ؟

                                     قلبم داره تند تند میزنه نمی دونم بچمون دختره یا پسره !!!!!!!!!!! صدای قلبشو داشتم می شنیدم دست علیرضا تو دستم بود همش نگاش می کردم. اونم بهم می گفت اروم باش خانمی . گوپ گوپ گوپ گوپ گوپ گوپ صدای قلبش بهم ارامش میداد . فدای ضربان قلبت بشم مامانی خانم دکتر به علیرضا گفت مبارکه بچتتتتتتتتتتتتتتتتتون دخمله دخمللللللللللللللللللللللللللللللله. تو اتاق سونو صدای ضربان قلب کوچولوشو با گوشی ضبط کردم............ نمی دونم چرا گریه ام گرفته بود ، تا خونه فقط گریه کردم .............. خیلی از داشتن یه دختر کوچول...
20 تير 1391

راز مامان و بابا برملا شد...!

امروز به مامان هما (مامان خودم) موضوع نوه دار شدنشو گفتم (خونمون بود)، بعدشم به مادر علیرضا زنگ زدمو با اینکه روم نمی شد بعد از کلی من من کردن گفتم که علیرضا داره بابا میشه  امروز واسه اولین بار رفتم پیش دکتر( خانم دکتر  صیادی)                                                                                                      ...
26 فروردين 1391